شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

خواب آلود
لوس
بی خیال
مثل گربه ی ظهر تابستان
در آغوشم باش

۱۱ نظر:

فرضيه هاي گستاخانه گفت...

من هم براي خود گربه اي دارم !

نیروانا گفت...

سلام رییس!این چن وخ بیشتر وبتو خوندم این 161 روزو.باید بگم برای فهمیدن دیونگی تو من یکی نیازی به دیدن عکسای لعنتی مخ لعنتیت ندارم اما هنوزم حاضرم تو یکی از فیلمات سه چار ساعت بدوم تا نفسم بند بیاد(پوستم کنده شد پسر!)رفیق قدیمی. متاسفم که تا نزدیکی ماه رفتی و برگشتی(خیلی باش حال کردم)!

محـمد گفت...

به به نیروانا خانوم عزیز! مرسی که خوندی. منم امیدوارم یه روز باز با هم فیلم بسازیم. اومدی تهران خبرم کن.

月光 گفت...

از سفر اومدی خیلی عاشق میزنی! نه اینکه بد باشه و اینا، همینجوری...

محـمد گفت...

آره منم همينجوري :))

Morteza گفت...

لعنت به تابستان رخوت انگيز ... سلام بر تابستان حسرت بار

مرضیه گفت...

ای وای چقدر عشقولانه...محمد ننویس اینارو .زن مجرد رد میشه از اینجا خوب پایه های ایمانش می لرزه که !!!
لعنت بر شیطون.هی میخوام تصورش نکنم!

محـمد گفت...

آخ مرضیه جون منتظر اون لحظه ام که پایه های ایمانش بلرزه! :)

اسیه گفت...

خوشم می یاد از طرز نوشتنت یه بار گفته بودم نه ؟
نم یدونم ولی این خیلی خوشگل بود برش داشتم با ذکر منبع
مرسی می شم اگه دلخور نشی خوب؟

خود.....ارضایی گفت...

عالی بود / من فقط می تونم همین و بگم !

محـمد گفت...

آسیه» مرسی. خواهش می کنم. خوشحال می شم.

خود.....ارضایی» مرسی. لطف داری. من طرفدار نوشته هاتم. می دونی که!