مرداد ۰۱، ۱۳۸۹

جذابیت پنهان معماری

به مناسبتی یاد این نوشته افتادم که چهار سال پیش برای مجله ساختمان و کامپیوتر نوشتم. نکته اش اینه که اون موقع امیدوارتر بودم! به هرحال هنوز کسی پیدا نشده که از فیلمی که دو سال پیش درباره نمای مغازه های تهران ساختم خوشش بیاد!


سال صفر: حالا ديگر دل خوش مي‌خواهد فكر كردن به حاشيه‌هاي زندگي. شكل و شمايل خانه، خيابان، شهر... به معماري جاهايي كه دوست داريم: سينما، كتابخانه، استاديوم فوتبال و  ... اين كه ديگر حاشيه در حاشيه است. حالا كه مي‌خواهم اندر‌فضيلت معماري زيباي اين بناها چيزي بنويسم، يادم مي‌آيد كه تعدادشان سالهاست كه ثابت، حتي رو به كاهش است.
 آن يكي خر داشت پالانش نبود     يافت پالان، گرگ خر را در ربود
سال 1920: ائتلافي متشكل از ده توليدكننده فيلم به نام “تراست” توليد و پخش فيلم را در آمريكا در انحصار خود دارد، همين‌طور بيست هزار سينماي اين كشور را. در همين زمان سه كمپاني تازه تأسيس فاكس، پارامونت و مترو گلدوين مه‌ير در تلاش هستند به اين بازار راه يابند. براي اين كار بجاي رقابت بر سر آن بيست هزار سينما، تصميم مي گيرند كه دو هزار كاخ سينمايي بسازند. كاخ هايي فراتر از سينما، با معماري باشكوه در مناطق پر رفت و آمد شهر.تركيب عناصر معماري گذشته و ساختمان‌هاي معاصر، از جمله طرح‌هاي كلاسيك فرانسه و اسپانيا و گچ كاري آرت ديكو (Art  Deco) ، طاق‌نماهاي عظيم، پلكان باشكوه و تالارهاي بزرگ و ستون‌دار (به سبك تالار آينه كاخ ورساي)؛ عظمت اين سينماها در مقابل مغازه هاي كوچك اطراف‌شان خيره كننده است. در بيرون تابلوهاي الكتريكي از كيلومترها دورتر ديده مي‌شوند. سالن‌هاي انتظار تماشايي‌تر از معماري خيال‌انگيز بيرون است. فضايي كليسايي با معماري سنتي سينما آميخته است. چلچراغ‌هاي باشكوه، پرده هاي كلاسيك و پيانيستي كه براي جمعيت در سالن سينما مي نوازددر زيرزمين اين سينماها يك زمين كامل بازي براي كودكان وجود دارد كه در آنجا به رايگان از كودكان نگهداري مي‌شود. اتاق‌هايي براي سيگار كشيدن وجود دارد و در سالن‌هاي انتظار، نمايشگاه‌هاي نقاشي برپا است. كنترلچي‌ها مؤدبانه تماشاگران را هدايت مي‌كنند و به سالخوردگان و كودكان كمك مي‌كنند. در داخل سينما چارچوب‌هاي عظيم فولادي هزاران تماشاگر را بر روي يك يا دو بالكن نگه مي‌دارد. طراحي آكوستيك باعث مي‌شود تا صداي اركستر همراهي كننده فيلم‌هاي صامت حتي در آخرين رديف‌هاي بالكن نيز به خوبي شنيده شود. به اين ها اضافه كنيد فضاي مطبوع و خنكي كه مردمان عادي تجربه نكرده‌اند. ورود به دنيايي خيال انگيز و رويايي نه با شروع فيلم كه با ورود به كاخ سينما آغاز مي‌شد. ساختمان سينما جزئي از جادوي سينما شده بود. سرزميني كه براي توده مردم و مهاجران وسوسه‌كننده بود. آنها هاليوود را ساختند.
سال 1990: من جرأت كرده‌ام كه با دوچرخه‌ام از محله‌مان دور شوم. در گرماي تابستان اهواز، پرسه هايم راه به بيهودگي مي‌برد. نگاهم به ساختمان بزرگ و زيبايي دوخته مي شود. دور تا دورش مي‌چرخم تا متوجه مي شوم كه كتابخانه است. دوچرخه را گوشه‌اي مي‌بندم و وارد مي‌شوم. خنكاي باد كولر و سكوت و خلسه‌اي كه مرا به دنياي شگفت انگيز كتاب ها مي‌برد.
سال 2006: دوربين از بالا به نگين سفيد و زيبايي نزديك مي‌شود. استاديوم جام جهاني مونيخ است و افتتاحيه جام جهاني فوتبال. دوربين وارد استاديوم مي‌شود و آرام در ورزشگاه مي‌چرخد. من كه نه طرفدار آلمانم نه اكوادور،  چرا اينقدر هيجان زده شده‌ام؟ 
چه حسي بايد داشته باشم وقتي مي شنوم هاليوودي كه ساخته بودند حالا فقط از فروش گيشه 38000 سينمايش در آمريكا، بيش از 9 ميليارد دلار در سال درآمد دارد و اين تازه بخشي از دنياي بزرگ تجارت سرگرمي است. 
براي سال‌هاي دور: فكر مي‌كنم بايد روي سخنم با برنامه ريزاني باشد كه تصميم‌گيري براي آنها آسان‌تر است از نوشتن اين مطلب براي من: اگر آن حس خوب كودكانه برايتان جذابيتي ندارد، به درآمد سينماهاي آمريكا و تصوير آلمان بعد از جام جهاني فكر كنيد
منابع:- تاريخ تحليلي سينماي جهان / انتشارات فارابي / 1377 
        - سايت اينترنتي انجمن ملي سينماداران آمريكا 

۶ نظر:

مرضیه گفت...

اگه همینجوری بخوای به نمایش ندادن فیلمت ادامه بدی همچنان کسی خوشش نخواهد امد.چجوری از فیلمی که ندیدیم خوشمون بیاد؟
نکنه منظورت منتقدین بودن؟اکه هی.

محـمد گفت...

خب وقتی از چند تا آدم مختلف با سواد و سلیقه متفاوت یه نتیجه رو می گیری دیگه می تونی بقیه اش رو حدس بزنی دیگه. نه فقط منتقدین نبودند.

مرضیه گفت...

مگه فیلم برایت استار را ندیدی؟؟؟ بعد از مرگش منتقدین تحسینش کردند.حالا دیگه خودت میدونی.یا یک فیلم طبق سلیقه منتقدین بساز یا...

محـمد گفت...

می دونی که قیاس من و اون مع الفارقه! باید سعی کنم فیلمای بهتری بسازم. منتقدا برای بعد از ساختن خوبن.

Unknown گفت...

چیزی که در حین خواندن این پست در فکرم می چرخید یاد چشم های خودم بودند که همیشه رو به بناها ست. از معماری چیزی نمی دانم و تنها به صورت حسی و زیبایی شناسی ب ساختمان ها نگاه می کنم. بناهایی که باید با معماری خاصی ساخته شوند پیشکش. ساختمان های خاک گرفته شهر را هم هیچ کس پاک نمی کند.

محـمد گفت...

به يلدا: منم از معماري چيزي نمي دونم و مثل تو ازش لذت مي برم. آره كسي خاك بنا رو نمي گيره، يه دفعه با خاك يكسانش مي كنه يكي ديگه جاش مي سازه كه ربطي به قبلي نداره.