خرداد ۲۹، ۱۳۸۹

زمین بی تراکتور

مو اصلا توقعی نداشتم. پارسال این موقع مو همی تهرون داشتم زندگی مو می کردم با یارم. زندان که تموم شد، برگشتم سر همو زندگی بی یارم. آقاجون مو هنوز پاسپورتم هم نگرفتم، حالا برا من زوره که همچی تهمتی به مو بزنن....خواهر با شمام: شما سهمتون رو دادین. سهمتون همین نیشایی بود که زدین...دست شما درد نکنه..!

با سلام به آژانس شیشه ای ابراهیم خان حاتمی کیا
پ ن: در راستای نزدیک شدن به سالگرد دستگیری و زخم زبون های ملت!

۴ نظر:

سوژه گفت...

من فكر نميكردم كسي به بچه هايي كه زندان رفتم واينقد بهشون ظلم شده زخم زبون بزنه.!
تعجب كردم.

پارمیدا گفت...

آخی...

خود..........ارضایی گفت...

این روزها داریم به خیلی خاطرات نزدیک میشیم !

R A N A گفت...

kheeeily khoob bood!! :(