مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

از جلوی این گربه هایی که تو پیاده رو لم می دن رد می شم بیچاره ها بلند می شن می رن اونورتر
خیلی معذب می شم

۱۴ نظر:

R A N A گفت...

vaaaaaaay
aaaali bood yani

الهام - روح پرتابل گفت...

و همچنین پرنده ها
آره، منم معذب می شم

مژگان گفت...

به پرنده ها آره، اما به گربه ها تا حالا چنين حسى نداشتم!
عالى بود!

مرضیه گفت...

فوق العاده بود!!!!چقد خوب بود!!!خیلی

سوژه گفت...

واقعيتش منم يه همچين حسي دارم.
تو يه سرخپوست ِ بي نظيري.

月光 گفت...

منم به پرنده ها بیشتر، احتمالا واسه اینه که اینجا یه مدت یه گربه بود که سرشم برنمی گردوند ببینه کیه چیه اونجا! خوششم میومد با کفش ماساژش میدادیم. الانم یه سری بچه گربه هستن که میان تو دست و پات به جای فرار کردن

ک. پیامبر گفت...

:)) خیلی خوب بود

ناشناس گفت...

بیا بوست کنم:)

نعیمه گفت...

ولی عوضش گربه های محل ما تا دلت بخواد راحتن.
ما مجبوریم راهمون رو کج کنیم که مبادا خلوت اونها رو به هم بزنیم.
لعنتی. گربه هم نشدیم.

شما همتون دروغگویین گفت...

هنوز میخونمت و هنوز دوستت دارم.

ايرن گفت...

كوچمون پر شده از گربه!ديروز دو تاشون لم داده بودند دقيقن جلوي در خونه!مي خواستم كليد بندازم برم تو هر چي باهاشون حرف مي زدم كه پاشين برين دم خونه ي خودتون بازي كنين انگار نه انگار...يكيشون مشكيه مشكيه اومده خودشو مي ماله به پاهاي من!
من نمي دونم حيوونا واسه چي هستند؟واسه چي وجود دارند؟اين قدر كه تنهان اين قدر كه تو چشماشون اشكه اين قدر كه حرف دارند براي گفتن و ما نمي فهميم؟

دختر حوا گفت...

سلام
ببخش که ناخونده سر کشیدم اینجا
ولی نوشته هات واقعن زیبا بود
ببخش که این جمله خیلی تکراریه
.
والله نمی دونم چه حکمتیه که گربه ها مارو به هیچ جاشون حساب نمی کنن از جاشون که بلند نمیشن هیچی همچین چپ چپ هم نگاه ما می کنن که یعنی یه بار دیگه از این جسارتا کردی نکردیا
خلاصه که بنده معذب که نمیشم هیچ یه حسی شبیه حقارتم گازمون می گیره

محـمد گفت...

به دختر حوا: اولا خوش اومدی. مرسی
بعدشم خوبه که آدم مزاحمتی نداشته باشه چه واسه گربه ها چه آدما!

پردیس گفت...

من گربه ی خیال بافی هستم.