شهریور ۰۵، ۱۳۸۹

به موقعیت این آدم ها نگاه کنید:
مرد افتاده زندان. زنش دو تا مرد رو میاره خونه. همون موقع برادر شوهرش سر می رسه. در می زنه زنه در رو باز نمی کنه. انقدر لگد می زنه به در که زن در رو باز می کنه. خونه طبقه ششمه. یکی از مردها از پنجره فرار کرده، اون یکی به پنجره آویزونه. برادر شوهر پنجره رو می بنده، دست مرد ول میشه و می افته می میره.

ازش هم میشه یه فیلم کمدی ساخت، هم تراژدی. هم به همه حق داد هم گناهکار دونست. گاهی فکر می کنم همه داستان های تراژیک ما وقتی تو یه خط خلاصه می شن خنده دارن. نکنه دیگران دارن به زندگی ما می خندن؟

رونوشت: برادران کوئن
پ ن: داستان چند روز پیش در شیراز اتفاق افتاده.

۱۲ نظر:

علي گفت...

خدا وكيلي رونوشت برادران كوين عالي بود....فكر كنم اگه براشون بفرستي تو يه فيلمي يه جايي ازش استفاده كنند

محـمد گفت...

راست کارشونه!

ناشناس گفت...

طنز تلخ بش می‌گن...
فک کنم.

Unknown گفت...

ouch !

سوژه. گفت...

چه بد! و چه خنده دار! و چه دردآور و چه چندش آور! و چه....

مرضیه گفت...

"گاهی فکر می کنم همه داستان های تراژیک ما وقتی تو یه خط خلاصه می شن خنده دارن"
...آره ! برای خندیدن گاهی از این روش استفاده میکنم .مخصوصا برای مرگ

مرضیه گفت...

"گاهی فکر می کنم همه داستان های تراژیک ما وقتی تو یه خط خلاصه می شن خنده دارن"
...آره ! برای خندیدن گاهی از این روش استفاده میکنم .مخصوصا برای مرگ

مرضیه گفت...

چرا " نکنه دیگران به زندگی ما میخندن" ؟
تو و این ترس ها؟
شاید منظورت اینه: " نکنه زندگی ما تراژدیه"

نمیفهمم .نمیفهمم چرا این جمله را اخرش نوشتی....

محـمد گفت...

يه جوالدوز به خودم بود كه جدي نگيرم زندگي رو مرضيه جان

زکریا گفت...

سلام به یک سرخپوست خوب
این نظریه ام رو بهت نگفتم که همهمون تو یه طنز موقعیت زندگی می کنیم ؟؟ یا لااقل زندگی می کنم
خوش به حال ترومن که دنیاش رو جا گذاشت و رفت

محـمد گفت...

با نظريه ات كاملا موافقم زكريا. آره خوش به حالت ترومن. كاش ما هم يه جا به ته اين دنيا برسيم و بفهميم كه داشتند دستمون مي نداختند.

طلوع گفت...

چی بگم والا !!!!