زمان دیرتر از این بعد از ظهر جمعه می گذشت
دیرتر از هر زمانی
الهام مینا آرزو وحید دانیال لادن نسترن نیما الناز ...
این بازی من و ایمان بود
آخر هر اسمی، اول یه اسم دیگه
من از چشم هاش می خوندم کی دلتنگی اش بیشتر شده، بازی رو می رسوندم به ب
اون بازی رو می رسوند به م
تا یک بار اسمش رو بگه
تا یک بار اسمت رو بگم
حالا نه اون ب رو داره نه من م
بعد از اون چهاردیواری اجباری
هیچ چهاردیواری برایم اختیاری نشد
چه بازی بی مزه ای
دیرتر از هر زمانی
الهام مینا آرزو وحید دانیال لادن نسترن نیما الناز ...
این بازی من و ایمان بود
آخر هر اسمی، اول یه اسم دیگه
من از چشم هاش می خوندم کی دلتنگی اش بیشتر شده، بازی رو می رسوندم به ب
اون بازی رو می رسوند به م
تا یک بار اسمش رو بگه
تا یک بار اسمت رو بگم
حالا نه اون ب رو داره نه من م
بعد از اون چهاردیواری اجباری
هیچ چهاردیواری برایم اختیاری نشد
چه بازی بی مزه ای
۱۴ نظر:
میدونی یه وقتایی مثل حالی که امشب دارم فکر میکنم زندگی بیرون و درون زندان چندان فرقی نمی کنه....
آره سوفی جان من هر روزی که می گذره بیشتر به این می رسم
چه بد :|
خيلي دلگير بود . با اينكه بيشتر چهار ديواري هاي ما اختياري نيست و به اجباري بودنش عادت داريم(حتي اونا هم كه زندان نرفته اند) اما بازم اين پست دلگير بود.
آره خيلي كم پيش مياد اختياري باشه به قول حضرت سعدي الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی!
secret garden e
هیچ اختیاری نمونده دیگر
چه بازی نوستالژیکی !!!
بدجوری هم گرفت...
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
:)))))))))))))))
سوءتفاهم بزرگ!!
من با شما نیستم،
اما همه ی شما هستم!!
من میم هستم!!
:))))) ميم! هركي هستي خيلي باحالي
آخــــــــــــی:(((( چقدر قشنگ بود:((
این خیلی خوب بود .خیلی
این خیلی خوب بود .خیلی
ارسال یک نظر