از وودي آلن ياد گرفتم به همه چيز ميشه خنديد. به مرگ به زندگي به عشق. ميشه همون قدر كه همه چيز رو جدي گرفت هيچ چيز رو جدي نگرفت. خيلي جاها با اين از مهلكه در رفتم. خيلي چيزها رو تحمل كردم و از خيلي ذوق زدگي ها گذشتم. ولي حالا نمي دونم با تابستون پارسال چكار كنم. يكي بم بگه با هجوم اين خاطره ها چكار كنم؟
خرداد ۰۵، ۱۳۸۹
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
میدونم چرند میگم و راحت نیس ولی بهتره بش فکر نکنی. خودتُ به کارای دیگه مشغول کنی. کم کم کمرنگ بشه شاید...
مطمئن باش بقیه فراموش نمی کنن :)
نمي دونم حتي درسته اين كار؟ فراموش كردن؟ بالاخره يه روزي آتيشش از زير خاكستر درمياد...
سری به شرکت لاکونا (LACUNA)بزن...حتما میتونه کمکت کنه...
شرکت لاکونا فوقش کنتور ما رو صفر کنه. از فرداش دوباره شروع میشه دیگه!
به این یکی نمی تونی بخندی...
قول میدم که هیچ وقت هم فراموش نمی کنی...
فقط باید کنار بیای
سلام دوست خوبم
از نوع نوشته های شما خیلی لذت بردم اگر دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم خبر کنم
تابستون پارسال رو نمی شه از یاد برد و خاطراتش خیلی اذیت می کنه
من دد من رو دوس دارم
آفرین اف ام خوب شناختیش. منم دوست دارم.
تا جايي كه ميتوني ازش بنويس....
آره علی جان باید این کارو بکنم
ميدوني خوبيش به اينه كه اين خاطره براي همهمون درداوره و در عين حال ... تو يك خاطره شصت ميليوني مشترك داري. اين كه بد نيست.خاطره مشترك اونهم تابستون پارسال كه اصلا قضيه اش متفاوته.
درسته كه من زندان نرفتم اما من هم اغت. شاش. كردم.
به سوژه: دوست عزيزم! مي دونم اين خاطره مشترك خيلي از ماست و اين خوبه. همين كه اينجا نوشتم و تو برام كامنت مي ذاري يعني همين. ولي بخشي از اين اتفاق ها براي بعضي از ما بعد شخصي پيدا كرد. يعني "اون ها" مي دونستند تنها راه انتقام گرفتن از ما اينه كه به حريم خصوصي و زندگي شخصي ما لطمه بزنن. نمي دونم چقدر جبران پذيره.
در ضمن اين كلمه رو اون ها به حركت ما نسبت دادند لطف كن ازش استفاده نكن.
جان مادرت دقیق و عمیق بنویسشون
ارسال یک نظر