- این شش ماهی که بیشتر وبلاگ و گودر می خونم برام مساله شده که این حجم زیاد شکایت از جدایی چیه؟ چرا کسی از وصل یافتنش حرف نمی زنه؟ چرا همه فقط جدا می شن و هیچ کی وصل نمی شه. من که همه کسانی که دور و برم می شناسم نه تنها کانکتن بلکه برای احیانا دیس کانکتشون هم چند نفری تو آب نمک دارن. چرا حتی وقتی از لحظات خوبشون حرف می زنند آخرش می نویسن کثافت چطور دلت اومد بری.
- قبول دارم که پروسه وصال اونم اینجا خیلی زمان بر و دیربازده ست. من هیچ وقت نتونستم این مدل دوست شدن فیلم آمریکایی رو تجربه کنم که همدیگه رو می بینن، یه دفعه یه جای خلوت گیر میارن و لباس همدیگه رو جر می دن و صفر تا صد ِ نظربازی تا I'm Coming شون یک دقیقه طول می کشه. و می دونم ما به همین سرعت لگد زیر رابطه می زنیم و 9 من شیر پرچرب دوشیده مان را ولو می کنیم و می شینیم و عذا می گیریم ولی ...
- چرا حرف زدن از دوست داشتن ها انقدر سخته برامون؟ چرا ما که حتی با اسم و رسم واقعی مون نمی نویسیم از گفتن لذت هامون می ترسیم؟ چند درصد همین دخترهایی که از مملکت می نالند حاضرند اگر همین امروز اجباری بودن حجاب برداشته بشه تو همین خیابون های تهران آزادانه بگردند؟ اون روز چند درصد ما مردها رگ گردنمون از پس کله مون می زنه بیرون؟ زندگی کردن تو اسارت و ناله کردن سخت تره یا آزاد بودن و لذت بردن؟
بعد التحریر: یکی نیست به خودم بگه. وبلاگ نویسی به مثابه گنده گوزی!
- قبول دارم که پروسه وصال اونم اینجا خیلی زمان بر و دیربازده ست. من هیچ وقت نتونستم این مدل دوست شدن فیلم آمریکایی رو تجربه کنم که همدیگه رو می بینن، یه دفعه یه جای خلوت گیر میارن و لباس همدیگه رو جر می دن و صفر تا صد ِ نظربازی تا I'm Coming شون یک دقیقه طول می کشه. و می دونم ما به همین سرعت لگد زیر رابطه می زنیم و 9 من شیر پرچرب دوشیده مان را ولو می کنیم و می شینیم و عذا می گیریم ولی ...
- چرا حرف زدن از دوست داشتن ها انقدر سخته برامون؟ چرا ما که حتی با اسم و رسم واقعی مون نمی نویسیم از گفتن لذت هامون می ترسیم؟ چند درصد همین دخترهایی که از مملکت می نالند حاضرند اگر همین امروز اجباری بودن حجاب برداشته بشه تو همین خیابون های تهران آزادانه بگردند؟ اون روز چند درصد ما مردها رگ گردنمون از پس کله مون می زنه بیرون؟ زندگی کردن تو اسارت و ناله کردن سخت تره یا آزاد بودن و لذت بردن؟
بعد التحریر: یکی نیست به خودم بگه. وبلاگ نویسی به مثابه گنده گوزی!
۱۳ نظر:
شايد چون لذته واقعي نيست..چيزي نميگيم..شايد چون انتظاراتمون خيلي بالار از اين لذتيه كه در حال حاضر داريم مي بريم!شايد چون مي ترسيم كه اعتراف كنيم لذت نمي بريم ولي مجبوريم اين رابطه ي بدون لذت رو ادامه بديم!نمي دونم!
من اگه از فردا بتونم هر جور كه بخوام بيام بيرون حتما حتما اون شلوارك سبزمو كه خيلي دوستش دارم مي پوشم..به كفشاي آل استارم هم خيلي مياد!موهام رو هم دم اسبي مي كنم تا گوشواره هاي رنگي رنگيم تو باد تكون بخوره!
آره ايرن اين بخش قضيه رو درك مي كنم ولي اگه رابطه هامون به اينجا هم رسيده باشه باز يه تاريخچه اي از لذت و وصل و روزهاي خوب وجود داره.
در ضمن شلوارك سبز به كفش بنفش نمي آد عوضش كن!
اون كه آره...تاريخچه ي وصل و لذت هاي اون موقع و هري پايين ريختن هاي دل...ولي نمي دونم چرا كسي نميگه!الان كه دقت مي كنم مي بينم راست ميگي!واقعا چرا؟!
اتفاقا اين سبز شلوارك من يه جوريه كه فقط به بنفش مياد و لاغير!
من فكر ميكنم برميگرده به ريشه هاي تربيت در فرهنگ ما( البته روانشناس نيستم ) . وقتي از بچگي ياد نميگيري كه لذت بردن بهترين قسمت زندگيته (مثلا اكه در كودكي از لذت غذا خوردن بگي متهم ميشي به شكم بارگي ،در نوجواني از لذت رقص و دوست جنس مخالف بخواي بگي متهم ميشي به بي بندوباري ... و همين طور تا آخر) ما ياد گرفتيم كه خوشيهامون مشروع وغير مشروع باشند.و فقط از قسمت مشروعش صحبت كنيم .شايد بيشتر از 90% از روشنفكرا و اديبامون اصلا تو كتشون نميره كه حافظ اين شعراي عاشقانه اش روشايد براي عشق زمينيش ميگفته. پر حرفي كردم ولي اينا رو گفتم كه گفته باشم: وقتي ياد تگرفتيم چطوري بگيم؟
سوژه>> آره اين كه درسته. شايد هم عذر موجهي باشه ولي مي گم اين انقدر براي ما دروني شده كه كار به خودسانسوري كشيده. يعني منم كه اينجا با اسم خودم نمي نويسم و از اعضا خوانواده ام تقريبا كسي اينجا رو نمي خونه باز خودم رو سانسور مي كنم. اين بده. يعني نمي تونيم تو دنياي آزاد رها بشيم. يعني از آزادي مي ترسيم و شايد ناخودآگاه شرايط رو طوري پيش مي بريم كه زندگي مون تو شرايط سخت قرار بگيره تا بلد باشيم زندگي كنيم. اينو زياد از فوتباليست هاي ايراني مي شنوي كه ميگن ما ايراني ها ثابت كرديم تو شرايط سخت بهتر كار مي كنيم!
من ولی نوشتم! :)
اون استثنا بود سوفي ;)
نمی دونم واقعا چند درصد اما در مورد خود من واقعا یه چیزایی نیست و واقعا از نبودشون می نالم !
یه چیزی رو نفهمیدم.خوب اینکه طبیعیه که ما اگه حجاب هم بردارن باز با روسری میآیم بیرون ولی این چه ربطی به وصال و فراق داره؟
من فکر میکنم تو زیاد فیلم هالیوودی نگاه میکنی وگرنه سکس یه چیزیه در حد غذا خوردن و عشق مثل پرواز کردن. حتی توی فراقش هم یه چیزی هست که توی کلمه نمی آد. البته من تضمین نمی کنم اون چیزی که بلاگرها مینویسن حتما عشق باشه. آخه واسه ی ما این ور آبی ها یه کم افتراقش با سکس سخته!
پ.ن. بازده؟!!!!
پ.ن.دوم. من (مثلا تو خیالم!!)فکر میکنم عشق یه چیزیه بیشتر از physical act. شاید اشتباه میکنم.
منم نفهمیدم. این طبیعیه که «ما» اگه اجباری بودن حجاب رو بردارن باز با روسری میایم بیرون؟ از طرف چند نفر داری میگی اینو؟ من گفتم دخترهایی که از این وضع می نالند. اگه راضی هستی که خوب هیچی.
من نگفتم عشق یعنی سکس. با مثال های تو هم اصلا موافق نیستم. داری ارزش گذاری می کنی؟ غذا خوردن ارزشش کمتر از پرواز کردنه؟
راستش آره برای من وقتی عاشق کسی هستم اوجش موقع سکسه، برعکسش نه.
بازده هم یعنی اینکه اینجا بس که روابط پر از سوء تفاهمه خیلی طول می کشه آدما به هم اعتماد کنن. جای دیگه رو نرفتم تجربه نکردم، فقط از فیلم ها و داستاناشون می شناسم.
مرسی پردیس جان بخاطر کامنتت.
1-یادم رفته بود بعد از طبیعیه یه علامت گنده تعجب بزارم!!!
2-راس میگی من همیشه همه چیز رو با هم مقایسه میکنم حتی اگر قابل قیاس نباشن.عادت کرده مغزم. درست نمیشه!
3-یه جورایی خیلی با هم فرق میکنیم ولی!!گفته باشم! من سر حرف خودم هستم هرچقدر که دمده باشه.
3- من رفتم. خیلی خوبه خدا قسمت شما هم بکنه ایشالا.
4-خوشم میاد زود جواب میدی کلا- مثل خودم.
5-لطفا "جان"ش رو بنداز!
من نمی دونم چی دمده است چی نیست. خوبه که سر حرفت هستی.
متوجه نشدم "من رفتم" یعنی چی؟ کجا رفتی؟
فکر نمی کردم "جان" گفتن کسی رو اذیت کنه. چشم
"من رفتم" یعنی خارجه رفتم! ملت اونجا یه جورایی فامیل ما میشن:دی
جانت هم ازیت نمی کنه ولی کلا از این کلمه خوشم نمی اد. همین جوری.
ارسال یک نظر