آذر ۲۷، ۱۳۸۹

معجزه

رو به دیوار ایستاده بودیم. مثل کسانی که قرار است اعدام شوند. موسی دعایی رو خوند. گفت تکرار کن. گفتم چیه. گفت دعایی که یونس وقتی تو دل نهنگ بود می خوند تا نجات پیدا کنه. بجای خوندن دعا رفتم به عمق اقیانوس. به سنگینی آب روی سرم. به وقتی که می دونی داری به مرگ فرو می ری. به نهنگ فکر کردم. به نهنگ کارتونی. به نهنگ هارمونی های ورکمایستر. به نهنگ مستند بی بی سی. به دل نهنگ فکر کردم که به ناکجا آباد می رود. بعد به معجزه فکر کردم. به هامون که «خدايا يه معجزه مي خوام» فکر کردم فقط یه معجزه نجاتمون می ده. بعد فکر کردم بازم اینو به خودم گفته‏م. یه معجزه! نجات؟ من سخت جونم؟ من ترسو ام؟
من الان روبروی کامپیوترم در خانه مادری ام نشسته ام. موسیقی اپرا گوش می دهم و در دل نهنگم.

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است!!

جای امنی هستی.



مهتا

ناشناس گفت...

ما ها که خیلی دوست داریم حالا هرجا می خواد باشی ،عمق اقیانوس ،دل کویر یا دل نهنگ!

کویر

محـمد گفت...

مرسي

ناشناس گفت...

گاهی وقتی آدم خسته میشه از همیشه در میدون جنگ بودن، دلش یه معجزه میخواد...
با اینکه قد ما زیادم بلند نیست اما چون سقف مملکتمون خیلی کوتاهه کله مون هی می خوره به سقف،هی فشار داده میشیم به پایین،هی فرو میریم تو خودمون،تو زمین،زیر آب... بی نفس،خسته،تنها،زخمی،بی مأوا...
حالا توو این وضع،تو مثه یه آتشفشان خاموش توو عمق اقیانوس یا یه آدم در بند نشستی توو دل یه نهنگ...
بازم بد نیست. همین که هستی هنوز...
دلم میخواست همه ثانیه های این 161 روزتو می شنیدم، نه از رو کنجکاوی، برای تلاشی در شریک شدن توو حسی که مدتهاست در تو تکرار میشه و هیچ کس جز خودت و هم بندات درکش نمی کنن...نمی تونن...
کاش گفتن تو و شنیدن من یا او، مثل مرحمی،مُسکنی، چیزی عمل می کرد...
کاش درد رو می شد قسمت کرد

محـمد گفت...

بازم بد نیست. همین که هستی هنوز... به نظرم حرف درستي نيست. من نمي دونم بودن بهتر از نبودنه يا نه. من نبودن رو تجربه نكردم. حرف زدن هيچي از رنجش كم نمي كنه. به هرحال مرسي كه مي خونيد.

يه سوال دارم. كامنت گذاشتن با اسم تو اين وبلاگ مشكل داره يا اينكه اين چند روز همه ترجيح مي دن بدون اسم كامنت بذارن؟

شقایق گفت...

نه مشکل از اینجا نیست. من فکر کردم فرقی نداره کی باشم،اسم نذاشتم.شرمنده.
نبودن بهتر نیست ولی راحتتره.اینکه فقط هنوز هستی، از پرسپکتیو خودت یه قضیه اس، از دید بقیه یه قضیه دیگه. برا همین گفتم بازم بد نیست...
مثه اسمم داغی در دلم هست که میدونم، همین جوری حرف زدن هيچي از رنجش كم نمي كنه. اما اگه کسی رو داری،بش بگو تحمل رنجتو بیشتر میکنه.از خشمی که تو خودت قورت دادی،از بی قراری ای که به کسی نشونش ندادی، رها میشی.

محـمد گفت...

چجوري اينا رو مي دوني؟ جمله هاي آخرت بغضمو شكوند...

ناشناس گفت...

می خواستم واسه این پستت کامنت بزارم اما کامنت های بالا نذاشتن!
منم یه ادمم از همین خاک،از همین سرزمین...
مي‌ستايیمت و برايت کلاه از سر برمي‌داریم.


باران

شقایق گفت...

اینجور جوابا رو شاید بشه تنها تو نگاه آدما پیدا کنی...

دلم می خواست فرشته باشم تا بغضای شکسته رو توو آغوشم از باقی دنیا،پنهون کنم.

منو ببخش بابت قرمزی چشات و درد شکستن بغضی که بازم قورتش دادی...

محـمد گفت...

باران مرسي

شقايق ...

شقایق گفت...

داشتم رندوم آهنگ گوش می دادم، این که اومد، یاد تو افتادم...
http://www.backupflow.com/g.htm?id=44899

محـمد گفت...

مرسی شقایق. نتونستم از روی لینک گوش بدم ولی فهمیدم آه باران شجریان بود. رفتم سی دی اش رو گذاشتم گوش دادم. طبق معمول شجریان حال آدم رو خوب می کنه. آهنگ هم که فوق العاده است. ممنون.

ریحانه گفت...

خدایا یه معجزه می خوام.