منم به پرنده ها بیشتر، احتمالا واسه اینه که اینجا یه مدت یه گربه بود که سرشم برنمی گردوند ببینه کیه چیه اونجا! خوششم میومد با کفش ماساژش میدادیم. الانم یه سری بچه گربه هستن که میان تو دست و پات به جای فرار کردن
كوچمون پر شده از گربه!ديروز دو تاشون لم داده بودند دقيقن جلوي در خونه!مي خواستم كليد بندازم برم تو هر چي باهاشون حرف مي زدم كه پاشين برين دم خونه ي خودتون بازي كنين انگار نه انگار...يكيشون مشكيه مشكيه اومده خودشو مي ماله به پاهاي من! من نمي دونم حيوونا واسه چي هستند؟واسه چي وجود دارند؟اين قدر كه تنهان اين قدر كه تو چشماشون اشكه اين قدر كه حرف دارند براي گفتن و ما نمي فهميم؟
سلام ببخش که ناخونده سر کشیدم اینجا ولی نوشته هات واقعن زیبا بود ببخش که این جمله خیلی تکراریه . والله نمی دونم چه حکمتیه که گربه ها مارو به هیچ جاشون حساب نمی کنن از جاشون که بلند نمیشن هیچی همچین چپ چپ هم نگاه ما می کنن که یعنی یه بار دیگه از این جسارتا کردی نکردیا خلاصه که بنده معذب که نمیشم هیچ یه حسی شبیه حقارتم گازمون می گیره
۱۴ نظر:
vaaaaaaay
aaaali bood yani
و همچنین پرنده ها
آره، منم معذب می شم
به پرنده ها آره، اما به گربه ها تا حالا چنين حسى نداشتم!
عالى بود!
فوق العاده بود!!!!چقد خوب بود!!!خیلی
واقعيتش منم يه همچين حسي دارم.
تو يه سرخپوست ِ بي نظيري.
منم به پرنده ها بیشتر، احتمالا واسه اینه که اینجا یه مدت یه گربه بود که سرشم برنمی گردوند ببینه کیه چیه اونجا! خوششم میومد با کفش ماساژش میدادیم. الانم یه سری بچه گربه هستن که میان تو دست و پات به جای فرار کردن
:)) خیلی خوب بود
بیا بوست کنم:)
ولی عوضش گربه های محل ما تا دلت بخواد راحتن.
ما مجبوریم راهمون رو کج کنیم که مبادا خلوت اونها رو به هم بزنیم.
لعنتی. گربه هم نشدیم.
هنوز میخونمت و هنوز دوستت دارم.
كوچمون پر شده از گربه!ديروز دو تاشون لم داده بودند دقيقن جلوي در خونه!مي خواستم كليد بندازم برم تو هر چي باهاشون حرف مي زدم كه پاشين برين دم خونه ي خودتون بازي كنين انگار نه انگار...يكيشون مشكيه مشكيه اومده خودشو مي ماله به پاهاي من!
من نمي دونم حيوونا واسه چي هستند؟واسه چي وجود دارند؟اين قدر كه تنهان اين قدر كه تو چشماشون اشكه اين قدر كه حرف دارند براي گفتن و ما نمي فهميم؟
سلام
ببخش که ناخونده سر کشیدم اینجا
ولی نوشته هات واقعن زیبا بود
ببخش که این جمله خیلی تکراریه
.
والله نمی دونم چه حکمتیه که گربه ها مارو به هیچ جاشون حساب نمی کنن از جاشون که بلند نمیشن هیچی همچین چپ چپ هم نگاه ما می کنن که یعنی یه بار دیگه از این جسارتا کردی نکردیا
خلاصه که بنده معذب که نمیشم هیچ یه حسی شبیه حقارتم گازمون می گیره
به دختر حوا: اولا خوش اومدی. مرسی
بعدشم خوبه که آدم مزاحمتی نداشته باشه چه واسه گربه ها چه آدما!
من گربه ی خیال بافی هستم.
ارسال یک نظر