زن و راننده بيرون تاكسي در حال بحث درباره مسير تاكسي هستند. بالاخره سوار مي شوند و راه مي افتيم. زن با همان صداي بلند مي گويد شيشه را بكش پايين. زير لب مي گويم موهايم خيس است. دستي به پشت موهايم مي كشد. مكث مي كند و ديگر چيزي نمي گويد.
مرداد ۳۰، ۱۳۸۹
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۷ نظر:
خواسته به درک شهودی-یه چیزی اونورتر حتا- برسه!:D
"Some people, were born to sit by a river... Some are mothers..." Benjamin Button.
مهر مادری، تنها عشقی ست که تو دنیا بهش اعتقاد دارم.
هیچ مرزی هم نداره، چه بچه خودت باشه، چه بچه غیر...
اینو باید جناب فروید برات تعبیر کنه رفیق
این یعنی خیلی خوش شانس بودی وگرنه تا خود مقصد باید نصیحت می شنیدی در باب مضرات خیس خوردگی
اين سادگيهاي دست يك مادر است.
یعنی بدون تست نمیتونست باور کنه؟ :)
خیلی زیاد از نوشته هات خوشم اومد.نمی دونم از اون دست آدماییهستی که واسه لینک شدن باید ازت اجازه گرفت یا نه اما با اجازه..
ارسال یک نظر