من تا نصف اين ويدئو بيشتر نتونستم ببينم. يعني اشك امان نمي داد. ياد لحظه اي كه بابام از جبهه اومده بود و تو اون كوچه تاريك سمتش مي دويدم. ياد لحظه اي كه براي اولين بار بعد از انفرادي مادرم رو از پشت شيشه هاي كابين اوين ديدم. وقتي براي اولين بار از زندان صداي م رو از پشت تلفن شنيدم. ياد آزادي...
پ ن: براي ديدن ويدئو به فيل.ترشكن نياز هست. اساساً براي ديدن در اين مملكت فيل.ترشكن لازم است.
۱۲ نظر:
هربار به این تجربه ی تو فکر می کنم این شعر تو من زنده میشه.. " دارم به داشتن یه زخم ، تو سینه عادت می کنم. "
اه. نتونستم ببینمش که
:(
من در حال حاضر فیلتر شکن ندارم
اما می تونم حدس بزنم چیه
پسر تو چه کشیدی ؟؟؟
:(
اولین بار که این ویدیو رو دیدم،
فقط گریه کردم،
بدون دلیل.
الآن،
اشک میریزم،
بدون دبدن،
اما با دلیل.
:(
نتونستم ببینم،بپرس اگه میشه بدون فیلتر شکن فکر کرد من به نوشته ات یه کم فکر کنم
من دیدم تا آخر و تا آخر گریستم
از اینجا می تونید دانلود کنید:
http://www.4shared.com/video/fVbH2mqi/flv.html
مرسی از مژگان
خواهش میکنم!
:)
مرسی بابت این لینک دومیه که منم تونستم ببینم.
کاش هر رفتنی رو برگشتنی باشه
الان که این پست رو خوندم از شوخی ای که دیشب راجع به دوقلوها و خانواده شهید زدم خیلی شرمندم.
نمی دونستم. امیدوارم ناراحتت نکرده باشم
با اینکه یادم نمیاد چی بود! و مسلما ناراحت هم نشدم ولی لطف داری مرجان جان. خواهش می کنم.
اساسا بری دیدن در این مملکت فیلتر شکن لازم است :(
ارسال یک نظر