شاید لازم باشه چند ساعتی بگذره و من آرامش بیشتری داشته باشم و با «عقل سلیم» درباره اش حرف بزنم تا پشیمون نشم ولی مهم نیست. پشیمونی هم بخشی از زندگیه. همونطور که این غمی که پا روی سینه ام گذاشته الان واقعیت داره. روزهایی که چشم بند داشتم کسی که منو دنبال خودش می کشید هر چند لحظه یه بار می گفت سرتو بگیر پایین نخوری به میله. می گرفتم پایین. داد می زد پایین تر. پایین تر می اومدم. بعدها فهمیدم هیچ میله ای نبوده و این کارها برای اذیت کردن بوده. یا با چشم بند می بردند تا جایی و ول می کردند و من پام می رفت تو چاله ای و می افتادم جایی که نمی دونستم کجاست و می شنیدم دری پشت سرم بسته می شد و می گفت توالته. الان حس اون روزها رو دارم. آدمی که چیزی نمی بینه و بر اساس غریزه راه می ره و دیگران کنترلش می کنند. مهم نیست که کنترل کننده کیه مهم اینه که داری کنترل می شی و وحشتناک اینکه از بهترین آدم های زندگی ات. می دونم... بیشتر از هرکسی از ضعف ها و ناخوشی های روحم باخبرم ولی این رسمش نیست. به این زندگی و همه ی قرن ها تمدن انسان ها افتخار کنیم که آخرین دستاوردش این شده: قدرت کنترل حس «دوست داشتن».
۹ نظر:
خب، تشبیه دردناکی بود که تا فیها خالدون آدم رو میسوزونه ولی به شدت واقعیه!
دقت كردي هميشه وقتي مي خواي از دوست داشتن و عشق حرف بزني يه گريز هم مي زني به اون 161 روز!
نمي دونم درست فهميدم يا نه!خيلي پريشون و آشفته نوشته بودي!شايد هم من زياد پريشون و آشفته ام كه فكر مي كنم درست متوجه نشدم!
حالا تو مي دوني كه داري كنترل ميشي اونم توسط يكي از بهترين آدماي زندگيت!ولي خوب مگه طرف مقابل مي تونه دوست داشتن تو رو نسبت به خودش كنترل كنه؟!اين يكي رو تا حالا تجربه نكردم!
پر از اندوه بود...
پر از بغض...
تشبیه عالی نوشته شده. دقیقن همین شکلی یه. خوشا به حال کسایی که میتونن کنترل کنن. این یه توانایی ِ غبطه انگیزه که همیشه حسرت ِ داشتنشو میخورم
احتملا تو هم دچار همون دموکراسی ریموت کنترلی شدی که کیانوش عیاری در مورد ش گفته!....
.....
راستی تو فیلم بازگشت رو با کیفیت دی وی دی داری؟؟؟ من هر چی تا حالا داشتم دیدم از این فیلم، سی دی و دوبله بوده؟؟
من نخوندم چی گفته. کیانوش عیاری رو خیلی دوست دارم چیز بی ربط نمی گه!
دی وی دی اش رو داشته ام و احتمالا هنوزم دارم باید ببینم تو فیلمام. اینی که الان نوشتم بخاطر این بود که جایی دوباره دیدمش. به هر حال ایمیلت رو بذار من بات تماس می گیرم.
چي بگم. ولي اينو ميدونم كه اين ماههاي اسارتت روي همه روزنه هاي وجودت اثر گذاشته.
تو جلسات يوگا به ما ميگن: هر اتفاقي كه برات افتاده وهر حسي كه بدنت داره را بدون هيچ قضاوتي بپذير .
اين نگاه به زندگي واتفاقات خيلي جاها به من كمك كرد .
شايد به تو هم كمك كنه.
راستي ديدي نمردم؟
گفتنش كه راحته ولي عملش ...
خوش اومدي. هواپيما هم هواپيماهاي قديم!
ارسال یک نظر