چند سال پیش به مناسبت صد سالگی سینما اکثر مطبوعات و نهادها و سایت های سینمایی لیست های بهترین های خودشون رو اعلام کردند. من این لیست ها رو جمع می کردم و بعد از مدتی شروع کردم به دسته بندی و استفاده آماری ازاین لیست ها. برای همه صنایع یکی از مهمترین بخش های کار، استفاده از تجربه و نتیجه ی آزمون و خطاهای گذشته است. ولی سینما تو این بخش همیشه مشکل داشته. باید یه جایی به صورت مدون و عینی از تجربه این صد سال سینما گزارشی تهیه بشه که من هنوز ندیدم. صنعت و هنر سینما یعنی مخاطب و خوبی این لیست ها این بود که چشم اندازی - هرچند ناقص - از سلیقه عمومی مردم و عشاق سینما نشونمون می داد که می تونست مبنای بسیاری از مطالعات و برنامه ریزی ها بشه. بیشتر از چهار ماه وقت گذاشتم و مهمترین لیست های اون موقع رو دسته بندی کردم. بر اساس فراوانی فیلمها در هر سال، محبوب ترین کارگردان ها، موفق ترین کشورهای غیر آمریکایی سینما، موفق ترین ژانرها و بهترین سالهای سینما. هر کدوم از این ها می تونست کلی سوال در پی داشته باشه. چرا این کارگردان محبوب ترینه؟ چرا این سالها بهترین سالهای سینما بوده؟ چرا این ژانرها؟ و خیلی چیزهای دیگه که جواب دادن به اونا به مطالعه کامل سینما، تاریخ، جامعه شناسی و روان شناسی نیاز داشت یعنی یه عیش کامل.
عیش من کامل نشد چون تلاش من برای اینکه از جایی سفارش بگیرم برای کامل کردن این تحقیق بی نتیجه موند و زمان گذشت و من سرد شدم. این چند روز فایل های اون موقع رو که مرور می کردم دیدم چقدر حیف شد اون همه تلاش خودجوش عاشقانه! نتیجه اون تحقیق در مورد فراوانی فیلم ها در هر سال که نشون می ده چه سالهایی سینما از دید منتقدها و مردم موفق تر بوده، شد این نمودار. توضیح اینکه منابع تحقیق لیست صدتایی مجله تایم، لیست صدتایی انستیتو فیلم آمریکا، لیست هزارتایی روزنامه نیویورک تایمز و لیست 250 فیلم اول (اون زمان) سایت IMDB به نمایندگی از تماشاگران بود.
به روی تصویر کلیک کنید تا با اندازه واقعی ببینید
نکته جالب برای من این بود که محبوب ترین کارگردان هم میان منتقدین هم تماشاگران استنلی کوبریک بود و بعد از او بیلی وایلدر. دقت در زندگی و فیلم های این دو از اون روز تا حالا برای من خیلی درس ها داشته.
اینا رو نوشتم که اگر کسی یه زمانی دوست داشت، حوصله داشت، دستش به جایی می رسید که به این تحقیق اهمیت می داد من رو خبر کنه تا دوباره شروع کنیم عشق بازی رو.
۶ نظر:
ما كه هم دوست داريم و هم حوصله ولي سوادشو نداريم محمد جان!به نظرم سواد سينمايي مي خواد اين كار كه تو داري، نه من!
ولي عجب كار جالبي بوده...يه سري كارها هست كه آدم ادامه شون نميده بعد عين شگ پشيمون ميشه كه چرا؟من از اين كارا زياد دارم تو چنته ام!
منم سوادشو ندارم ايرن جان. با خودم مي برمش فرنگ شايد اونجا خريدار داشته باشه. نه من پشيمون نيستم. من كه حالشو بردم بشريت ناكام موند!
من دیدمش !من دیدمش!به من نشونش دادی!
کمک خواستی من هستم.با عشق
من دیدمش !من دیدمش!به من نشونش دادی!
کمک خواستی من هستم.با عشق
تو که احساس منو به استنلی میدونی
در ضمن تو استاد انتخاب تیتری+ خوشحال کردن من
تو هم استاد خوشحال کردن منی. آره اون موقع ها برات گفتم. از ماجراهای تو و استنلی خبر دارم و بخاطر فوتش واقعا متاسفم!
کاش یه وقتی یه مرضی بگیری که چاره اش فقط نوشتن تو وبلاگت باشه. آخ دلم خنک میشه مرضیه! چه کیفی بکنم من!
ارسال یک نظر