بس که بدقولی کردم به خودم قول می دم به کسی قول ندم. مشکل اینه که همینم یادم میره!
skip to main |
skip to sidebar
پیوندها
درباره من
برچسبها
- 360 (13)
- این 161 روز (29)
- خواب ها (8)
- دعوت به ديدن فيلم (2)
- گربه ها (2)
- یادداشت های زندان (4)
- يك نما / بازيگر (1)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2010
(161)
-
▼
سپتامبر
(17)
- یکی از مشکلاتم اینه که مورچه هایی که تو توالت تو م...
- اینک آخرالزمان
- جدیدن با حیوونها بیشتر همذاتپنداری می کنم تا آدمها
- در بهترين وقتي از اوقات
- ييلاق - تابستان 89
- یک دقیقه یعنی شصت ثانیه
- بس که بدقولی کردم به خودم قول می دم به کسی قول ندم...
- نخم را گم کرده ام
- خواب آلود لوس بی خیال مثل گربه ی ظهر تابستان در آغ...
- روی قلبم یک GPS پیدا شده که هی آلارم می دهد داری ا...
- باید یک شمانده ای چیزی روی آدم ها نصب شود که بفهمن...
- کتاب مکاشفات، من و محبوبم
- پایان تابستان
- به هدفون خود به تنهايي اعتماد كنيد به سكوت گوش كنيد
- هیچ دلیلی، هیچ حسی، هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی...
- دارم فکر می کنم
- «امیدوارم تو زندگی ات به هرچی می خوای برسی» جمله م...
-
▼
سپتامبر
(17)
۶ نظر:
خب به خودت قول بده که دیگه هیچی ازت یادت نره!
....
اون متن 23 نفرو خوندم خیلی خوب بود... کاشکی بجای بزرگ علوی، 53 نفر رو تو می نوشتی...
...
دارم فکر می کنم هم خیلی باحال بود... کلا ما همیشه یه جوری فکر می کنیم که یه پخی هستیم! (با خودم بودم!)
مرسی. آره دارم می نویسم. مثنوی ای ازش درمی آد!
آره همیشه فکر می کنیم یه پخی هستیم. منم هستم.
برای من که مصداق نداشته....
تو فرق می کنی آخه...
خیلی تو سیر تسلسل گیر کردی مثه اینکه!
ارسال یک نظر