یکی از مشکلاتم اینه که مورچه هایی که تو توالت تو مسیر آب هستن رو به روش مسالمتآمیزی به یه جای امن برسونم.
skip to main |
skip to sidebar
پیوندها
درباره من
برچسب‌ها
- 360 (13)
- این 161 روز (29)
- خواب ها (8)
- دعوت به ديدن فيلم (2)
- گربه ها (2)
- یادداشت های زندان (4)
- يك نما / بازيگر (1)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2010
(161)
-
▼
سپتامبر
(17)
- یکی از مشکلاتم اینه که مورچه هایی که تو توالت تو م...
- اینک آخرالزمان
- جدیدن با حیوونها بیشتر همذاتپنداری می کنم تا آدمها
- در بهترين وقتي از اوقات
- ييلاق - تابستان 89
- یک دقیقه یعنی شصت ثانیه
- بس که بدقولی کردم به خودم قول می دم به کسی قول ندم...
- نخم را گم کرده ام
- خواب آلود لوس بی خیال مثل گربه ی ظهر تابستان در آغ...
- روی قلبم یک GPS پیدا شده که هی آلارم می دهد داری ا...
- باید یک شمانده ای چیزی روی آدم ها نصب شود که بفهمن...
- کتاب مکاشفات، من و محبوبم
- پایان تابستان
- به هدفون خود به تنهايي اعتماد كنيد به سكوت گوش كنيد
- هیچ دلیلی، هیچ حسی، هیچ انگیزه ای برای ادامه زندگی...
- دارم فکر می کنم
- «امیدوارم تو زندگی ات به هرچی می خوای برسی» جمله م...
-
▼
سپتامبر
(17)
۱۸ نظر:
چه حس مشترکی!
اينهمه مورچه ، پس كي ميرسي كارتو بكني؟
(ايكن بدجنسي شديد)
منم همین کارو میکنم
یه حس خوبی بهم میده
احساس میکنم خدا ازم راضیه :) :) :)
منم این دغدغه رو دارم همیشه و با شلنگ آب کمکشون می کنم . شلنگو می برم نزدیکشون و یه کاری می کنم برن روش.
تازگیا نتونستم سر وقت بشینم تو دستشویی. هول و هراس دارم. زود می زنم بیرون. بچه که بودم مورچه ها رو با آب اذیت می کردم. الان نه. یعنی وقتش رو ندارم. نزدیک دو سه ماهه که اسهالم و اوضاع ردیمانم اصلن خوب نیست. ببخشید که اینهمه صریحم. سر شوخیو خودت بازکردی؟! ببخشید. با مهر.
محسن جان شما راحت باش. اسهالم داري حله ديگه :)) اسمايلي باستاني نژاد :)))
داشتم آواز کشتگان ضا براهنی رو میخوندم، وسطای فصلل اولش حس کردم تو باید بخونیش، اگه تاحالا نخوندی.
محمود میدانست که زندانی سابق هیچوقت سابق نیست، بلکه زندانی دائمی است، زندانی سابق وجود ندارد.
از متن کتاب
مرسي پيام. براهني رو دوست دارم حتمن مي خونمش. البته اگه گير بيارم!
من دارمش، بهت می دم. آواز کشتگان رو می گم. البته من خوشم نیومد. یه ذره اغراق آمیزه. از نظر تیکه هایی که به نصر و فردید می ندازه جالبه. بیش تر از اون فریدون سه پسر داشت معروفی رو که تو اینترنت هست دوست دارم. یه داستان هم هست از گلشیری به اسم شاه سیاه پوشان. دارمش. تو اینترنت هم هست. خیلی خوبه. به خصوص که مال اینور پنجاه و هفته. با امید.
مرسی محسن جان. میام ازت می گیرم
کامنتای منم که گویا کشک و پشم.
کامنتهام نمیرسه. مگه اس ام اسه؟
کدوم کامنتا مرضیه جان؟ به جان خودم نیومده.
عزیزم نرسیده. خودت می دونی چقدر کامنتات رو دوست دارم. به این یکی دیگه شک نکن. بت گفتم که برام ایمیلش کن.
منم همین کارو نمی کنم. کلن وبلاگ نویس ها آدمای خوبین.
تازه وبلاگتو پیدا کردم دارم شخمش میزنم
باحاله
مرسی نازنین
من الان اینجام: http://dead-indian.blogspot.com/
ادامه همین وبلاگ
ارسال یک نظر